بهار خاطره ما همیشه طوفانیست
و تا کنار محبت چه راه طولانیست!
قسم به تیرگی دلنشین شبهایم
که با خیال تو هر شب عشای ربانیست!
غزل برای تو یک گوشه از نیاز من است؛
ولی چه سود؛ که تکرار دل پریشانیست؟
دلم گرفته ز هستی و حیف چشمانت،
تمام هستی ما بوده است و حالا نیست!
بریده ای مگر از ما؟ چنین قرار نبود.
بریدن از تو خدایا، خیال شیطانیست!
« هزار وعده خوبان یکی وفا نکند. »
گمان کنم که به توصیف توست؛ آیا نیست؟
به زیر چتر نگاهت مرا پناه بده.
هوای خانه چشمم هنوز بارانیست.
« سید محمدرضا واحدی »