نوک می زنم
به دانه های کوچک نور در آسمان.
تنم تازه می شود
و دعاهایم رقیقتر.
« لاله جهانگرد »
این ستاره ها را در جیبت داری
یا روی دامنت،
در مشتت
یا توی سینه ات،
در چشمانت
یا در سرانگشتهایت؟
این روشنائی کوچک از کجاست
که از تو به من می بارد؟
« لاله جهانگرد »
ستاره های کوچک عزیز،
همه به تو بسیار نزدیکند؛
ستاره های زنده نقره ای
و ستاره های مرده طلائی؛
آنها که با ماه رفت و آمد دارند
و در تمام طول عمر،
تمرین روشن بودن کرده اند.
« لاله جهانگرد »
رخی اخمو، دلی پرکین، دگر هیچ.
دلی غمگین، لبی غمگین، دگر هیچ.
خدا! بر غصه ها نفرین، دگر هیچ!
خدایا! خنده ده؛ آمین! دگر هیچ.
« علی باجلان »