زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

بهار

 

از بهار چه بنویسم،

وقتی چشمانت،

چار فصل،

شکوفه دارد؟

« دانیال رحمانیان » 

ابرهای شگفت

 

غبار گردش ارابه زمان پیداست.

نگاه کن؛ اثر پای رفتگان پیداست.

مرور حلقه خورشید حیرتی دارد؛

که رقص زیستن ذره ها در آن پیداست.

میان چشم شما ذاکران حضرت عشق،

نشانه های جهانهای بی کران پیداست.

زمین تشنه باران! بشارتی دارم.

چه ابرهای شگفتی در آسمان پیداست!

چه ابرهای شگفتی به تاخت می آیند

که حس آب شدن در نگاهشان پیداست!

« محمود سنجری » 

طرز نگاهت

 

در صحبت تو درنگ ایام خوش است.

طرز نگهت به شکل پیغام خوش است.

روزی که به رنگ چشم تو می آید،

بر پله صبح نشستن شام خوش است.

« پیروز علیپور » 

حسن تو

 

با دیدن تو دو دیده ام روشن شد

وندر دل تیره ام جهان گلشن شد.

از حسن تو بود که غم ز دل بیرون رفت.

شوقی شد و گرم کار تابیدن شد.

« پیروز علیپور » 

غزل آئینه

 

حیف است، اگر مکدر از کینه تو باشم.

آئینه وار بگذار آئینه تو باشم.

تو گوهری و این جا گوهر نمی شناسند.

بگذار من، فقط من گنجینه تو باشم.

سیمرغ و قله قاف افسانه ای قدیمی است.

مثل کبوتر ای کاش بر چینه تو باشم!

من راز سر به مهرم، رازی بزرگ و بی تاب.

بگذار تا قیامت، در سینه تو باشم.

ایام هفته من تکرار روزمرگی است.

تا کی در انتظار آدینه تو باشم؟

« مرتضی امیری اسفندقه »