زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

پیدا نیست!

 

فواره هوش بشری پیدا نیست.

گفتند: « کسی به فکر ماهیها نیست. »

« سهراب » منم؛ از این زمین دلگیرم.

در گوشه قایقت برایم جا نیست؟

« شبنم فرضی زاده » 

تنها تو بمان!

 

با دل عاشق تنها شب تنها تو بمان.

در کنار گل پژمرده زیبا تو بمان.

برد دریای نگاهت دل شیدای مرا.

نقش پرخاطره بر ماسه و شنها! تو بمان.

بی تو از هر چه سرودم غم تنهائی بود.

بهترین صحبت و هم قصه دنیا! تو بمان.

معنی شادی و غم! قاصدک خاطره ها!

رد شو از وسوسه؛ با این دل شیدا تو بمان.

هر چه دیدم همه تصویر تو در آینه بود.

کشته ای آینه ام؛ آه! خدا را تو بمان!

ای که در یاد منی روز و شبم، ماه و چه سال،

آشکارا و نهان و گم و پیدا! تو بمان.

هر چه گفتند شد افسانه پروانه و شمع.

با دل عاشق تنها شب تنها تو بمان.

« طاهر جمشیدزاده » 

دستهایت را بالا بگیر!

 

دستهایت را بالا بگیر.

باز هم تمنا کن

آن چه را که می خواهی

همچون درختان به ستایش

و تماشا کن

آن چه را که شاباش می دهد

همان خدای مهربانی

که زمینی را

به خاطر لبخند غنچه ای،

خیس از باران می کند.

« عرفان مرادی » 

همیشه

 

همیشه،

پا به محله هائی گذاشته ام

که کوچه هایش،

عاشق بودند

و می دویدند سمت دریا

و در سخت ترین لحظه های زندگی،

خانه هائی داشتند

به رنگ صدف.

« منوچهر آتشک » 

اگر

 

اگر چشمهای تو نبود،

جاده ها به کجا می رسیدند

جز تاریکی؟

اگر دستهای تو نبود،

من،

چگونه از این مرداب برمی خاستم؟

« پروانه حمیدی »