تو رفتی و دلم با غصه خو کرد،
لباس پاره غم را رفو کرد،
نماز عشق خواند و بی تو هر دم،
زمین و آسمان را جست و جو کرد.
« سید ناصر عسگرپور »
کلامش خالی از هر میم و نون بود
و روحش برتر از حد فزون بود.
چه تنها تکیه گاه بی کسان بود!
« علی (ع) » خود صد ستون و بی ستون بود.
« سید ناصر عسگرپور »
نه شب گریه های چاه،
نه کوچه ها،
نه کوفه،
هیچ کدام؛
تنها تبسم شیرین کودکان شیر،
او را شناختند.
« اصغر رضائی گماری »
اگر از تو بپرسند
کجاست آن روح زلال،
چه خواهی گفت
و چگونه،
تصویر عشق را
با انگشتانی لاغر و نحیف خواهی کشید؟
« عباس سجادی »