-
دلتنگ
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:33
دلتنگتر از غروب در وقت غروب، بارید و شکست دختر شهرآشوب. تنهائی او چقدر قدمت دارد! عمریست درون سینه اش کرده رسوب. « مریم زارع »
-
ای کاش!
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:31
ای کاش که این قدر دلت سنگ نبود، با روح من دلشده در جنگ نبود! یک عمر دلم برای تو پر می زد؛ یک روز دلت برای من تنگ نبود. « مریم زارع »
-
یادمان رفت!
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:30
دیدی بهار - این فصل زیبا - یادمان رفت، عید آمد و رفت و تماشا یادمان رفت؟ دیدی چه زیبا خانه هامان را تکاندیم؛ اما تکاندنهای دلها یادمان رفت؟ در تنگ ماهیهای قرمز جان سپردند. ما آب دادن را به آنها یادمان رفت. ماندیم در اشغال گوشیهای همراه؛ همراهی همدیگر اما یادمان رفت. « دارا » و « سارا »هایمان از غصه مردند. مشق برادر...
-
تماشا
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:30
برای تماشای تو، همه چشمهای دنیا کم است. اگر تو ندرخشی، روزهای من، مانند شبهای ماتم است. « رویا امیدی »
-
دریا
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:29
دریای من، یک قطره اشک توست که اگر فرو بریزد، در آن غرق می شوم. « سعید ملکی »
-
فاصله
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:28
من کجا، تو کجا، این دریای خاموش کجا! کجا رفته اند موجها؟ این همه فاصله چرا؟ « منوچهر آتشک »
-
خیر ندیده
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:27
در حیرتم از این همه تعجیل شما، از این همه صبر و طول و تفصیل شما! ما خیر ندیده ایم از سال قدیم. این سال جدید نیز تحویل شما. « جلیل صفربیگی »
-
باران
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:26
حسیست که می کشد مرا این جا: تو؛ اما چقدر فاصله دارم تا تو! امشب تن شیشه ها چه شبنمناک است! تا آمده ای، آمده باران با تو. « شبنم فرضی زاده »
-
سفره
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:26
سر سفره نشست و قند دزدید و یک شب آمد و لبخند دزدید. بمان در خانه؛ شهر ما شلوغ است. نیا بیرون؛ تو را خواهند دزدید. « قاسم پهلوان »
-
دست باد
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:25
میان دستهای باد خندید. دلش پر بود؛ از فریاد خندید. تمام شاخ و برگش را بریدند. همین که بر زمین افتاد، خندید. « قاسم پهلوان »
-
خنجر
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:24
برایم حکم کیفر می زند باز و سهم نابرابر می زند باز. ببین حتی در این جا هم برادر، به من از پشت خنجر می زند باز. « قاسم پهلوان »
-
زخم برازنده
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:23
ای دست تو سازنده دلهای بزرگ! ای عشق! نوازنده دلهای بزرگ! من منتظرم تو را که تشریف غمت، زخمی است برازنده دلهای بزرگ. « سید حسن حسینی »
-
سرنوشت
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:22
از دفتر سرنوشت من را خط زد. سیبی شد و از بهشت من را خط زد. تقدیر به عشقمان حسادت می کرد. هر جا که تو را نوشت، من را خط زد. « نغمه مستشار نظامی »
-
درد برگ
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:21
سرمای تن تگرگ را می فهمم. سنگینی دست مرگ را می فهمم. چون اشک ز چشم شاخه ای می افتم. من برگم و درد برگ را می فهمم. « حمیدرضا شکارسری »
-
روحنواز ناب
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:20
از جام غزل شراب را باید خورد. آن روحنواز ناب را باید خورد. بنشین و بنوش و مست برخیز و برقص. تا کی غم نان و آب را باید خورد؟ « بابک حسین زاده برجوئی »
-
بازی عشق
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:20
از جمع غریبه ها جدا خواهم شد. همسایه چشمان شما خواهم شد. در بازی عشق خاطرت باشد جمع، نازل به سرت عین بلا خواهم شد. « بابک حسین زاده برجوئی »
-
نشانی
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:13
باید که غم جهانیش را بدهید، سرمایه آسمانیش را بدهید. در کوه و بیابان خبری نیست که نیست. « لیلا » شده ام؛ نشانیش را بدهید. « بهناز جعفری »
-
روز آخر
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:10
می گفت که فکر عاقبت باید کرد، اندیشه روز آخرت باید کرد. گفتم به زبان ساده تر: « در هر کار، با عشق صلاح و مشورت باید کرد. » « حسین گلچین »
-
دلخوشی
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:09
در این شهری که لبریز از کویر است تمام برگهایم زرد و پیر است. فقط از ریشه ام یک تار باقیست. به باران دلخوشم؛ هر چند دیر است. « ثریا صفری »
-
نگاهم را کبوتر کرد امشب!
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:08
نگاهم را کبوتر کرد امشب. سکوتم را چه پرپر کرد امشب! تمام شعرهایم عاشقانه. ببین یادش چه محشر کرد امشب! « اسماء سردارپور »
-
تو رفتی!
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:06
تو رفتی و دلم با غصه خو کرد، لباس پاره غم را رفو کرد، نماز عشق خواند و بی تو هر دم، زمین و آسمان را جست و جو کرد. « سید ناصر عسگرپور »
-
صد ستون و بی ستون
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:05
کلامش خالی از هر میم و نون بود و روحش برتر از حد فزون بود. چه تنها تکیه گاه بی کسان بود! « علی (ع) » خود صد ستون و بی ستون بود. « سید ناصر عسگرپور »
-
کودکان شیر
چهارشنبه 30 شهریور 1390 09:03
نه شب گریه های چاه، نه کوچه ها، نه کوفه، هیچ کدام؛ تنها تبسم شیرین کودکان شیر، او را شناختند. « اصغر رضائی گماری »
-
عطر قالی
سهشنبه 29 شهریور 1390 21:35
تمام اتاق، عطر گلهای قالی می دهد. دیشب، مادرم گریه کرده است. « دانیال رحمانیان »
-
پرسش
دوشنبه 28 شهریور 1390 14:10
اگر از تو بپرسند کجاست آن روح زلال، چه خواهی گفت و چگونه، تصویر عشق را با انگشتانی لاغر و نحیف خواهی کشید؟ « عباس سجادی »
-
ای کاش!
دوشنبه 28 شهریور 1390 14:08
ای کاش از تو گفته بودم و دردم را نهفته بودم! ای کاش عشق را بر سطر سطر دفترم نشانده بودم! ای کاش، شعر امید را خوانده بودم! « سپیده علوی »
-
هنوز
دوشنبه 28 شهریور 1390 14:08
هنوز، می توان از عشق سرود و از تو که از عشق زیباتری. « علیرضا فرجی »
-
برگرد!
دوشنبه 28 شهریور 1390 14:07
انگار دیروز بود که لبهایم، از تو سرود؛ از تو، ای بزرگتر از کهکشان، از تو، ای زیباتر از دو جهان! « سعید برکتی »
-
آن سپیده دم
دوشنبه 28 شهریور 1390 14:06
در محراب گشوده شد. آن سپیده دم، شمشیر نیز « قرآن » را تلاوت کرد. « اصغر رضائی گماری »
-
دست خدا بوی عشق گرفت!
دوشنبه 28 شهریور 1390 14:03
دست خدا، بوی عشق گرفت. در رکوع، انگشتر نمازش را بخشید. « اصغر رضائی گماری »