زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

شب

 

ستاره ها،

شب را

بیشتر از روز دوست دارند

و من نیز،

شب چشمان تو را

از بامداد تنهائی.

« مریم عباسی » 

اگر

 

اگر از عشق بگویم،

تمام درختان جوانه می کنند

و برای رسیدن به آسمان،

پرندگان،

دیدن تو را بهانه می کنند.

« حسین الله یاری » 

چگونه بانگ برآرم؟

 

تو می توانستی شکوفه باشی سرخ.

تو می توانستی جوانه باشی سبز.

تو می توانستی جنگل،

جنگل،

جنگل باشی

و هر بهار که آواز عشق می آید،

امید بالهای خسته خیل پرندگان باشی

که با نسیم سفر می کنند

در باران.

تو می توانستی؛

اما چنین که می گذرد بر تو،

باد خزانی

و گرد موذی مرموز،

ریشه دوانده است در تمامی رنگهایت.

چگونه،

آه،

چگونه بانگ برآرم

که از خواب،

از خواب شبانه،

باری مگر تو به پا خیزی!؟

ای مرد! ای به خواب گران رفته در بهار جوانی!

« ضیاءالدین ترابی » 

شبانه می آمدی!

 

واقعیتر از رویا،

شبانه می آمدی

تا بوی گندم،

همچنان تعبیر نان باشد؛

اگر چه خود کمر گرسنگی را

فقط با نان جوین،

به زانو شکسته بودی.

« سهیل محمودی » 

انگشتها

 

انگشتها گاهی که بیکارند،

درگیر سیگارند.

گاهی اشاره می شوند

سوی نشانی، کوچه باغی دور

یا روی زنگ خانه ای پا می فشارند.

انگشتهای عاشق ما نیز،

گاهی به سازی زخمه می آرند.

آن گاه می فهمی

چه شور شیرینی به سر دارند.

 

انگشتها گاهی،

یک مشت در جیبند.

گاهی به شکل هفت - پیروزی -،

در راهپیمائی فردا،

در ابتدای کوچه، بازارند.

انگشتهائی نیز،

در کوچه های پرغبار اتهام،

گاهی به روی ماشه اند،

گاهی به روی تیربارند.

 

ما عاشقیم.

انگشتها اعضای ما هستند.

در صفحه خونین عشق،

ما می رویم؛ همچنان در حلقه رندان،

انگشتهامان ماندگارند.

« حسن فرازمند »