پرنده ها آب که می خورند،
سرشان را بالا می گیرند.
گوسفندها سرشان پائین است.
من به تفاوت این دو خیلی فکر کردم.
شکل آب خوردن مهم نبود.
سیراب که شدی،
یا باید سر خم کنی یا شکر.
« کروب رضائی »
بیدار که شدم،
دستهایم شاخه،
انگشتهایم جوانه.
بلند که شدم،
پیچکها دور پایم.
راه که افتادم،
پرنده از شانه ام پرید.
اول شک کردم؛
اما تبر را که دست تو دیدم،
باورم شد درخت شده ام.
« مجید کوهکن »
از شب می توان به تو رسید.
می توان دامنی ستاره چید
و ماه را
از بلند آسمان برداشت
و رو به روی تو گذاشت.
« سپیده مؤمنی »
چشم تو،
از خورشید روشنتر است،
دست تو،
از باغ بهار گلشنتر.
تو آسمان ناشناخته منی.
تو ایوان کهکشانی.
« طاهره زیدی »