زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

عشق کرم و قورباغه

 

آن جا که درخت بید به آب می رسید یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند. آنها به چشمهای ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند. کرم رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد و بچه قورباغه مروارید سیاه و درخشان کرم. بچه قورباغه گفت: « من عاشق سر تا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی. » بچه قورباغه گفت: « قول می دهم. »؛ ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند و تغییر کرد؛ درست مثل هوا که تغییر می کند. دفعه دیگر که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود. کرم گفت: « تو زیر قولت زدی. » بچه قورباغه با التماس از او خواست که او را ببخشد و گفت: « دست خودم نبود. من این پاها را نمی خواهم. » کرم گفت: « من مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم. قول بده که دیگر تغییر نمی کنی. » بچه قورباغه گفت: « قول می دهم؛ اما من هم رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم. تو هم قول بده که تغییر نمی کنی. » و کرم قول داد؛ اما مثل عوض شدن فصلها، دفعه بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود و دو تا دست درآورده بود. کرم گریه کرد: « این دفعه دوم است که زیر قول خودت می زنی. » بچه قورباغه دوباره با التماس گفت: « مرا ببخش. دست خودم نبود. من این دستها را نمی خواهم. » کرم گفت: « این دفعه آخر است که تو را می بخشم. »؛ اما بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند و تغییر کرد؛ درست مثل دنیا که تغییر می کند. دفعه بعد که آنها همدیگر را دیدند، او دم نداشت. کرم گفت: « تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل مرا شکستی. » بچه قورباغه گفت: « ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی. » کرم گفت: « آری؛ ولی تو دیگر مروارید سیاه و درخشان من نیستی. خداحافظ. » کرم از شاخه بید بالا رفت و آن قدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد. یک شب گرم و مهتابی، کرم از خواب بیدار شد. حالا دیگر شده بود یک پروانه. آسمان عوض شده بود. درختها عوض شده بودند. همه چیز تغییر کرده بود؛ اما علاقه او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود. با اینکه بچه قورباغه بارها زیر قولش زده بود؛ اما او تصمیم گرفت او را ببخشد. بالهایش را خشک کرد. بال بال زد و پائین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند. آن جا که درخت بید به آب می رسید یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود. پروانه گفت: « ببخشید. شما مروارید ...؟ »؛ ولی قبل از اینکه بتواند بگوید: « سیاه و درخشانم را ندیده اید؟ »، قورباغه بالا جهید و او را بلعید. حالا قورباغه آن جا منتظر است. با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند و نمی داند که کجا رفته است.

منبع: هفته نامه « اطلاعات هفتگی »