وقتی
مشتی زلال برمی گیری
و بازش،
به چهره آئینه آب،
سرازیر می کنی،
دریای روشن را
در نگاهت می یابم
و دستهای عاشقانه تو را
باور می کنم.
آه!
من تشنه ام.
مرا با خود،
تا اقیانوسهای آن سوتر ببر.
« سهیل محمودی »