زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

هر کسی می تواند کاری انجام دهد!

 

تفاوت اساسی میان یک مرد معمولی و یک مبارز این است که یک مبارز به همه چیز به چشم یک چالش نگاه می کند؛ در حالیکه یک مرد معمولی هر چیزی را نعمت یا مصیبت می بیند. « راجر کرافورد » هر چیزی را که برای بازی تنیس نیاز بود در اختیار داشت؛ به جز دو دست و یک پا. زمانی که والدین راجر برای اولین بار پسرشان را دیدند، کودکی را مشاهده کردند با یک برآمدگی شست مانند که مستقیم از ساعد راست وی بیرون زده بود و شست و انگشتی که از ساعد چپ او بیرون آمده بود. او کف دست نداشت. دستها و پاهای کودک کوتاه بودند و فقط سه انگشت روی پای راست آب رفته اش داشت و پای چپش خشک و بیجان بود که آن هم بعدها قطع شد.

دکتر گفت راجر از بیماری اکتروداکتلیسم؛ بیماری مادرزادی نادری که فقط یک کودک از هر 100،000 کودک را مبتلاء می کند، رنج می برد. به گفته دکتر، راجر شاید هرگز قادر نبود راه برود یا از خودش مراقبت کند. خوشبختانه والدین راجر حرفهای دکتر را باور نکردند. « والدینم همیشه به من یاد می دادند که من فقط تا زمانی معلول هستم که خودم بخواهم. »؛ این را راجر گفت. « آنها هیچ گاه به من اجازه ندادند که به حال خودم تأسف بخورم یا به خاطر معلولیتهایم از دیگران بهره برداری کنم. یک بار به دلیل اینکه تکالیف نوشتاری مدرسه ام مرتبا دیر می شدند، به دردسر افتادم. »؛ اینها را راجر که مجبور بود با دو دستش مداد را نگاه دارد تا بتواند به آرامی بنویسد شرح داد: « از پدرم خواستم یادداشتی برای معلمانم بنویسد و از آنها بخواهد مهلت دو روزه ای به من بدهند تا تکالیفم را انجام دهم. در عوض، پدر مرا مجبور کرد آنها را دو روز زودتر بنویسم! »

پدر راجر همیشه او را تشویق می کرد تا در فعالیتهای ورزشی شرکت کند؛ به او آموزش می داد توپ والیبال را بگیرد و پرتاب کند و بعد از مدرسه، در حیاط پشتی به بازی فوتبال بپردازد. در سن 14 سالگی، راجر موفق به کسب پستی در تیم فوتبال مدرسه اش شد. راجر قبل از هر بازی، رویای کسب یک امتیاز تاچ داون - 6 امتیازی که در فوتبال آمریکایی با رد کردن هر توپ از خط دروازه به دست آورده می شود - را تجسم می کرد. سپس یک روز، این شانس را به دست آورد. توپ به دستان او فرود آمد و وی در حالیکه مربی و همتیمیهایش همگی برایش هورا می کشیدند، با تمام سرعتی که در توان داشت، روی پای مصنوعیش به سمت خط دروازه شروع به دویدن کرد. اما روی خط ده یاردی بود که فردی از تیم مقابل به راجر رسید و مچ پای چپش را محکم در دست گرفت. راجر تلاش کرد پای مصنوعیش را از دستان وی بیرون آورد؛ اما در عوض، این کار به درآمدن آن از پایش منجر شد. راجر به خاطر می آورد: « من هنوز پایداری می کردم. نمی دانستم چه کار دیگری باید انجام دهم. پس شروع به دویدن روی یک پا به سمت خط دروازه کردم. داور دوید و دستانش را به هوا برد. یک امتیاز تاچ داون! می دانید؟ بهتر از شش امتیازی که به دست آورده بودم، حالت چهره بچه ای بود که پای مصنوعی مرا در دست گرفته بود. »

عشق راجر به فوتبال به تدریج رشد می کرد و همچنین اعتماد به نفسش. اما هیچ مانعی نمی توانست اراده راجر را از بین ببرد. صرف غذا در اتاق ناهارخوری با سایر بچه ها؛ در حالیکه وی را وقتی با دست و پا چلفتی بازی غذا می خورد نگاه می کردند، به همان اندازه برایش دردناک بود که اشتباهات مکرر وی در کلاس تایپ. « من از کلاس تایپ درس خیلی خوبی گرفتم. »؛ این را راجر گفت: « شما نمی توانید هر کاری کنید. بهتر است روی آن چه که می توانید انجام دهید تمرکز کنید. »

یکی از کارهائی که راجر می توانست انجام دهد تکان دادن راکت تنیس در هوا بود. بدبختانه، وقتی آن را به شدت در هوا تکان می داد، معمولا قدرت پنجه ضعیفش باعث می شد راکت به هوا پرتاب شود. راجر از شانس خوبش، در یک فروشگاه لوازم ورزشی به راکت تنیسی برخورد کرد که ظاهر عجیبی داشت و زمانی که می خواست آن را از زمین بردارد، به طور تصادفی، انگشتش داخل دسته آن که دو میله داشت فرو رفت. اندازه جمع و جور و راحت راکت این امکان را برای راجر فراهم کرده بود که بتواند مانند یک بازیکن خوش بنیه و سالم، آن را در هوا تکان داده، سرویس بزند و به توپ قبل از اینکه به زمین برخورد کند، ضربه وارد کند. او هر روز به تمرین پرداخت و خیلی زود، شروع به بازی کردن و باختن در مسابقات کرد. اما راجر از خود ایستادگی نشان داد. تمرین کرد و تمرین کرد و بازی کرد و بازی کرد. عمل جراحی ای که روی دو انگشت دست چپ وی انجام شد باعث گردید راجر بتواند راکت ویژه اش را بهتر در دست گرفته و بازی وی ارتقاء پیدا کند. اگر چه او هیچ الگویی برای راهنمایی نداشت؛ اما با وسواس زیاد به تنیس پرداخت و بالاخره شروع به بردن در مسابقات کرد.

راجر در دانشگاه، به بازی تنیس ادامه داد و دوره فعالیتش را در تنیس با 22 برد و 11 باخت به اتمام رساند. او بعدها اولین بازیکن معلول جسمی تنیسی شد که به عنوان مربی حرفه ای موفق به کسب گواهینامه گردید. راجر اکنون در کشور به گردش می پردازد و با گروههای مختلف درباره کارهایی که منجر به موفقیت می شوند صحبت می کند؛ مهم هم نیست که شما چه کسی باشید. « تنها فرق میان من و شما این است که شما می توانید معلولیتهای مرا ببینید؛ اما من قادر به دیدن معلولیتهای شما نیستم. ما همه دارای معلولیت هستیم. وقتی مردم از من می پرسند چطور بر معلولیتهای فیزیکی ام غلبه کرده ام، به آنها می گویم که من بر چیزی غلبه نکرده ام. من فقط آن چه را که نمی توانم انجام دهم شناخته ام؛ مثل نواختن پیانو یا خوردن غذا با چاپ استیک؛ اما مهمتر از همه، آن چه را که می توانم انجام دهم شناخته ام. سپس آن چه را که می توانم انجام دهم با همه قلب و روحم انجام می دهم. »

منبع: ترجمه شده از کتاب « Developing Reading Proficiency In English 3 »