هدف از به دنیا آمدن انسانها، رشد روحی آنهاست. انسانها به دلیل ویژگیهای خدادادی؛ از جمله داشتن ذهن و هوش، قادرند رفتارهائی بر خلاف رفتارهای حیوانی، در پیش گرفته و به سمت الوهیت، حرکت کنند. به فردی که به اتخاذ راهی برای رسیدن به خدا، می پردازد، « سالک » گفته می شود. به طور دقیق، سالک به شخصی، اطلاق می گردد که: 1- جهت کسب رشد روحی، تلاشی صادقانه و روزانه از خود، نشان می دهد؛ به نحوی که به طور منظم، به انجام تمرینات روحی، پرداخته و هم به لحاظ کمیتی و هم کیفیتی، این تمرینات را ارتقاء می دهد . همین تمرینات موجب حل شدن جسم، ذهن و هوش فرد در روح وی، شده و در نتیجه، شناخت و تشخیص وی بر اساس حس روحی که مقابل درک توسط حواس پنجگانه، ذهن و هوش، است می شود. در حقیقت، انسانها یک « من کوچک » دارند که همان حواس پنجگانه، ذهن و هوش می باشد و یک « من بزرگ » که همان روح یا خدای درونشان است که به هر میزان، فرد از طریق تمرینات روحی، با آن آشناتر و مأنوستر گردد، ابزار شناختش از جهان، همان روحش خواهد شد. 2- میلی شدید به رشد روحی، دارد و به همین علت، هدف اصلیش در زندگی، پیشرفت روحیست. 3- سعی در گسترش ویژگیها و صفات الهی؛ از جمله عشق روحانی، توجه به درون، ایجاد حس روحی نسبت به خدا و ...، در خویش، می نماید. 4- منیت وی کاهش یافته؛ طوری که خداوند را عامل همه کارهایش می داند. 5- دارای حس کنجکاوی نسبت به پروردگار و کشف مسیر رسیدن به اوست. برای نمونه، به جستجوی راهی جهت افزایش حس ششم خود، می پردازد؛ در حالیکه فرد غیرسالک می پرسد: « چطور می توان ادعا کرد همه انسانها دارای حس ششم هستند؟ هیچ مدرک علمی ای در حمایت از این موضوع، وجود ندارد. » 6- به امتحان روشهای جدید عبادت و نزدیکی به خدا، پرداخته تا نتیجه حاصل از آنها را به شخصه، تجربه کند؛ حال آنکه فرد غیرسالک با اینکه روشهای جدید عبادت برایش، جالب به نظر می رسند؛ اما به دلیل خو کردن به شیوه های قدیمی یا تعصب بیجا، حتی از آزمودن آنها، صرفنظر می کند. 7- صبور است؛ در صورتی که فرد غیرسالک توقع دارد با یک بار تمرین، به نتیجه دلخواه، دست یابد. 8- میل شدید به رهائی از چرخه تولد و مرگ، دارد. 9- به رفع عیوب شخصیتی خود، می پردازد. 10- به همه چیز، از منظر روحی، نگاه می کند. 11- در همه حال، خداوند را به خاطر دارد. 12- سعی می کند همه فعالیتهای خود را به شکلی کامل، به انجام برساند. 13- به همه کارهایش، رنگی الهی داده و به آنها، به چشم تمرینات روحی، نگریسته و سعی در انتقال این نگرش به دیگران نیز، دارد. 14- به همه مخلوقات خداوند، عشق می ورزد. 15- از همه مخلوقات اطراف خود، درس می آموزد. به طور مثال، در صورت مشاهده خصلتی زیبا در یک فرد؛ مثلا وقت شناسی، به آن، غبطه خورده و سعی در ایجاد آن صفت در خویش نیز، می نماید.
به تلاش روحی مستمر و صادقانه جهت تجربه روح درون، کسب ویژگیهای الهی و رسیدن به برکت یا شادی پایدار، « تمرین روحی » اطلاق می گردد. تمرینات روحی اتخاذ شده باید با سطح روحی سالک، هماهنگی داشته و همگام با بالا رفتن سطح روحی، ارتفاء سطح تمرینات نیز، ضروریست؛ در غیر این صورت، شخص به ایستائی روحی، دچار می گردد. سطح روحی به بلوغ یا ظرفیت روحی افراد، گفته می شود. در واقع، سطح روحی معیاریست که مشخص می کند شخص سالک در کدام قسمت سفر روحی خود، قرار گرفته است. همانطور که در سیستم آموزشی مدرن، مدارج تحصیلی متفاوتی وجود دارد، در سفر روحی نیز، مدارج معرفتی مختلفی است که ابتداء آن مرحله ایست که فرد دارای سطح روحی 30 درصد و کنجکاوی نسبت به شناخت خداوند، می باشد. مراحل بعد به ترتیب، عبارتند از: مرحله سلوک با سطح روحی 40 درصد، مرحله شاگردی با سطح روحی 55 درصد، مرحله قدیسی با سطح روحی 70 درصد ( در این مرحله، فرد قادر به رسیدن به مقام گوروئی یا تعلیم نیز، می باشد )، مرحله سادگورو با سطح روحی 80 درصد و مرحله پاراتپار گورو با سطح روحی 90 درصد ( بالاترین مرحله انقلاب روحی که فرد می تواند به معرفت خدا، دست یابد. ).
تمرینات روحی منتج به ارتقاء سطح روحی شخص، شده که خود شرایطی جدید را به بار می آورد: 1- منیت شخص کاهش می یابد. در سطح روحی 20 درصد که سطح روحی اکثریت مردم عصر ماست، شخص بسیار خودمحور بوده و به هر میزان، شناخت فرد توسط حواس پنجگانه، ذهن و هوش، با تمرینات روحی، کاهش یابد، فرد قادر است بی آنکه دچار غرور یا ناراحتی شود، مورد تحسین یا انتقاد، واقع گردد. برای مثال، هنگامی که زنی با مورد انتقاد قرار گرفتن درباره افزایش وزن یا پیرتر به نظر رسیدنش، دچار افسردگی طولانی مدت می گردد، نشانه منیت بالای اوست. در واقع، عدم توانائی پذیرش اشتباه منیت شخص را می رساند. یکی دیگر از اشکال منیت زمانیست که فرد از اعتراف به انجام تمرینات فیزیکی، واهمه دارد؛ چرا که گمان می کند دوستانش را از دست خواهد داد. 2- کاهش توجه به رضایت و شادی شخصی که دلیل آن رشد روحی شخص و کاهش شناخت خود صرفا با حواس پنجگانه، ذهن و هوش، است. به طور مثال، شخصی با سطح روحی متوسط، زمانی که مجبور به پرستاری از یکی از اعضاء خانواده، می شود، از آنجائی که آن وضع را به معنای رنج کشیدن خود، می داند، دچار احساس خشم می گردد یا تنها وقتی حاضر به شرکت در یک دوره پرورش روحی، می شود که محل برگزاری آن نزدیک محل زندگیش، باشد. حتی در سطح گسترده تر، فرد با سطح روحی بالا، حاضر به ایثار و فداکاری، به نفع رضایت جامعه، می گردد؛ اما با آنکه شخص از شادی فردی خود، گذشته تا به رضایت دیگران، دست یابد، شاهد رسیدن وی به برکت و شادی دائمی، خواهیم بود؛ چرا که با بالا رفتن سطح روحی، فرد بیشتر در برکت خداوند، قرار می گیرد که چیزی فراتر از شادیست. 3- افزایش کمیت و کیفیت تمرینات روحی؛ بدین شکل که فرد با سطح روحی 20 درصد، فاقد تمرین روحی یا با تمرین روحی بسیار پائین، است و دلیل رفتنش به مکانهای مذهبی، صرفا جهت وقت گذرانی یا از روی عادت، می باشد. زمانی که شخص به سطح روحی 30 درصد، دست می یابد، علاقه ای کلی برای رفتن به مکانهای مذهبی و عبادت خداوند به شکل مراسم مذهبی، در وی، شکل می گیرد. با کسب سطح روحی 40 درصد، تمایل به کسب دانش روحی و انجام تمرینات مربوطه، در فرد، ایجاد شده و وی زمان نسبتا زیادی از وقت آزادش را صرف آنها می نماید. با رسیدن فرد به سطح روحی 50 درصد، وی فراتر از مذهب شخصیش، رفته و به سمت روحانیت محض، حرکت می کند. تمرکز فرد بیشتر روی رشد روحیش است تا غوطه ور شدن در وابستگیهای دنیوی. به همین دلیل، بیشتر وقت او؛ صرفنظر از اینکه تاجر، خانه دار و ... باشد، صرف تمرینات روحی می گردد. این به معنای کنار گذاشتن کامل دارائیهای دنیوی، نیست؛ بلکه تنها در میزان اهمیت آن دوست. به طور مثال، شخصی که تا به حال، نگران طرز فکر دیگران نسبت به خود، بوده، از این پس، بیشتر نگران طرز فکر خداوند نسبت به خویش، خواهد بود. 4- فرد کمتر تحت تأثیر احساسات، به تصمیم گیری می پردازد. احساس عملکردی مربوط به ذهن، است که پوشش سیاه اطراف روح یا خدای درون، می باشد. خداوند فراتر از احساسات روانیست و شادی پایداریست که به آن « برکت »، گفته می شود. فرد در این حالت، به حالت روانی ثابتی، دست می یابد که دیگر، توسط حوادث اطراف به بالا و پائین، رانده نخواهد شد. 5- توانائی حس و درک دنیا توسط روح درون، افزایش یافته و فرد کمتر از حواس پنجگانه، ذهن و هوش، برای شناخت دنیا، بهره می برد. 6- افراد با سطح روحی متفاوت، سازگاری کمتری با هم، داشته و به هر میزان، فاصله سطح روحی آنها افزایش یابد، میزان این ناسازگاری نیز، بیشتر خواهد شد. حتی افراد با سطح روحی یکسان، ممکن است به دلیل تفاوت در میزان علاقه شان به رشد روحی یا به علت تفاوت در تمرکزشان در حوزه رشد فردی یا اجتماعی، دچار ناسازگاری گردند. 7- دستیابی به قدرت کیهانی. 8- کسب حمایت الهی در حفظ فرد از انرژیهای منفی؛ چیزی که اشخاص با سطح روحی 20 تا 30 درصد، فاقد آن هستند و به راحتی، تحت حملات انرژیهای منفی، قرار می گیرند.
اکثریت جمعیت دنیا را افراد با سطح روحی 20 تا 29 درصد، تشکیل می دهند. در حال حاضر، دنیا شاهد مشکلات فراوانیست؛ از مشکلات شخصی - مثل مشکلات زناشوئی، اعتیاد و ... - گرفته تا مشکلات اجتماعی یا در سطحی گسترده تر، مشکلات میان کشورها؛ از جمله بلایای طبیعی، جنگها، خشونتهای رایج و ... . این وضعیت به دلیل پائین بودن سطح روحی مردم و نیز، رهبرانشان است و تنها زمانی قابل حل است که انسانها با در پیش گرفتن تمرینات روحی مناسب، به رشد روحی مطلوب، دست یابند.
تعداد راههای رسیدن به خداوند به تعداد آدمهای روی زمین، است و این به دلیل تفاوتهای موجود میان انسانهاست؛ اما چهار مسیر کلی برای رسیدن به خدا، وجود دارد که سالکان می توانند به تناسب وضعیت خود، یکی از آنها را برگزینند: 1- مسیر عمل؛ به طور مثال فرد سالک در این مسیر، با اعمال نیک؛ مثل کمک به نیازمندان، احداث بیمارستان، مدرسه و ...، به تمرین روحی، می پردازد. 2- مسیر دانش که در آن، شخص به مطالعه و کسب دانش از کتابهای مختلف روحی و مقدس، دست می زند. 3- مسیر وقف که سالک با پرداختن به یک مذهب خاص و مراسم عبادی آن، به رشد روحی، دست می یابد. 4- مسیر ذکر نام خداوند که با ذکر نام خدا، بر اساس مذهبی که فرد با آن، متولد شده است، انجام می گیرد. 5- مسیر محبت به گورو یا استاد.
« گورو » به فردی با سطح روحی بالای 70 درصد، گفته می شود که تفاوتهائی با « قدیس » که دارای سطح روحی یکسانی با هم، هستند، دارند. از ویژگیهای قدیسان، تلاش برای رشد روحی خود و نیز، کمک به دیگران، جهت ارتقاء سطح روحیشان، می باشد؛ حال آنکه گورو مسئولیت کامل هدایت سالکان را تا رسیدنشان به آزادی کامل، بر عهده می گیرد. همچنین، میزان قربانی کردن، خدمت رسانی به حقیقت مطلق و میزان متون نوشته شده در رابطه با علوم روحی، در گوروها بیشتر از قدیسان، مشاهده می شود. قدیسان در متون نوشتاری خود، بیشتر به بیان تجربیات روحی خود، پرداخته؛ حال آنکه گوروها بیشتر به هدایت روحی انسانها، اشاره می نمایند. به علاوه، با رسیدن به سطح روحی 70 درصد، گوروها به دلیل مداومت در مأموریت خود که بالا بردن سطح روحی شاگردانشان است، سریعتر به سطوح بالاتر دست پیدا می کنند؛ حال آنکه قدیسها به علت آنکه بیشتر به یاری رساندن به هوادارانشان، در امور دنیویشان، می پردازند، سرعت کمتری در رشد روحی، خواهند داشت. گوروها تلاش زیادی در نهی افراد از کارهای منفی، ندارند؛ بلکه تمرکز آنها در ارتقاء روح افراد، است. بدین طریق و با بالا رفتن سطح روحی اشخاص، آنها خود متوجه عیوب شخصیتی و معایب دیگر خود شده و سعی در رفع آنها، می نمایند.
ممکن است شخص سرآسیمه، به دنبال یافتن فردی به عنوان استاد، به همه جا، سرک بکشد؛ اما از آنجائی که فرد با سطح روحی کمتر از 70 درصد، قادر به شناسائی استادان واقعی از استادان فریبکار، نیست، باید خود به تنهائی، به تمرینات روحی، پرداخته تا با افزایش سطح روحی، دست یافتن به حس ششم پیشرفته و سطح روحی 55 درصد، خود توان شناسائی استاد واقعی را پیدا کند؛ اما اگر شخص با کسب این توانائی، به استادی در این زمینه هم، دست یابد، باید به جای وابسته شدن به شکل فیزیکی استاد، به شناسائی و پیروی از قواعد، بپردازد؛ در غیر این صورت، از نظر زمانی و مکانی، محدود شده و به جای آموختن از کل هستی، متکی به استاد، می گردد. البته استادان نیرنگ باز نشانه هائی دارند که می توان از میان آنها، به تحقیر کردن مردم، ناچیز شمردن آنها، وابستگیشان به زن و ثروت، ترغیب شاگردان به وابستگی به آنها، میل به شهرت و تلاش برای خودنمائی، اشاره کرد. همچنین، یک گورو هیچ گاه، شخص را از پیروی از مذهب خود، بازنمی دارد؛ بلکه اصول کلی الهی را که زیربنای همه مذاهب می باشند به آنها، منتقل می سازد.
با انجام تمرینات روحی و همزمان با آن، افزایش سطح روحی سالکان، خداوند تجربیات روحی خاصی را به عنوان نشانه، در مسیر آنها، قرار می دهد تا بدین وسیله، متوجه رشد روحیشان گردند. این یکی از روشهای خداوند برای هدایت بندگان، است. تجربیات روحی به دو صورت، قابل مشاهده هستند: 1- تجربیاتی که توسط حواس پنجگانه، ذهن یا هوش، قابل حس می باشند؛ اما منشاء آنها غیرقابل تشخیص و ماوراء طبیعت است. به طور مثال، حرکت کردن اشیاء بدون اینکه منشاء آن قابل دیدن باشد. در این حالت، همه اشخاص - چه با حس ششم پیشرفته و چه افراد عادی - توانائی مشاهده حرکت شیء را دارند. 2- تجربیاتی که توسط حواس پنجگانه، ذهن و هوش فیزیکی، قابل درک نیستند؛ ولی از طریق حواس پنجگانه، ذهن و هوش سطح اتری، قابل حس می باشند؛ مثل حس بوئی خوشایند یا ناخوشایند که منشاء آن مشخص نیست. این بو فقط توسط فرد دارای حس ششم پیشرفته، درک می شود و افراد عادی اطراف شخص، توانائی حس آن را ندارند. افراد سالکی که شاهد این گونه تجربیات هستند به وسیله آنها، از درست بودن مسیر خود، مطمئن شده و به ادامه راه، ترغیب می گردند.
باید به خاطر داشت هر چیزی زمانی دارد و برای تمرینات روحی نیز، زمانی است. در هر دوره ای از زندگی ( جهت آشنائی با دوره های مختلف حیات، به مقاله « تحقیقات روحی در رابطه با سن جهان و سرنوشت نهائی آن »، مراجعه فرمائید. )، تمرینات روحی مناسب آن دوره باید اتخاذ گردد. به طور نمونه، در دوره اول؛ « ساتیایوگ »، مسیر کسب دانش مسیر مناسب مردم آن زمان بود؛ چرا که با داشتن سطح روحی 80 درصد، توانائی مطالعه متون روحی و مقدس و درک صحیح آنها را به تنهائی، داشتند؛ حال آنکه در دوره دوم؛ « ترتایوگ »، انسانها با کاهش 10 درصدی سطح روحی، توانائی رشد روحی از طریق مسیر کسب دانش را از دست داده؛ ولی هنوز توانائی تحمل ریاضتها و انجام تمرینات مدیتیشن را دارا بودند. پس، راه مناسب آنها مسیر ریاضت و انجام تمرینات مدیتیشن بود. در دوره « دواپاریوگ »، باز هم، سطح روحی آنها کاهش یافته و به 50 درصد، رسید. بدین ترتیب، توانائی آنها در ریاضت کشیدن و انجام تمرینات مدیتیشن نیز، از دست رفت و از آن پس، برای رشد روحی، باید به مراسم عبادی، می پرداختند. با اینکه این مراسم بسیار وقت گیر و طاقت فرسا بودند؛ اما از آنجائی که مردم آن دوران به قدر کافی، ذهنی مذهبی داشتند، قادر بودند زمان و هزینه زیادی را صرف آنها نمایند. در عصر جدید که « کالیوگ » نام داشته و به دوره « جنگ و نزاع »، معروف است، سطح روحی انسانها به 20 درصد، تنزل یافته و به همین دلیل، خداوند برای رشد روحی انسانها، روش ذکرگوئی، از بین بردن عیوب شخصیتی و منیت را مقرر کرده است. در واقع، ذکرگوئی همراه با تمرکز و احساس روحی نسبت به خداوند و در تمام طول روز، نیازمند سطح روحی بالائیست که با کار سخت، کاهش عیوب شخصیتی و منیت فرد، به دست می آید.