زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

راز

 

تو،

یک رازی

که من هیچ وقت،

با هیچ کس،

در میان نخواهم گذاشت.

« معصومه رسولی » 

مهمانهای ناخوانده

 

گریه در زد.

باز کردم.

پلکهایم را بوسید.

بی کسی کنارم نشست و

تنهائی دستی بر سرم کشید.

تو که رفتی،

امروز چقدر مهمان دارم!

« نسترن عابدی » 

دورتر از ستاره

 

بی فایده است.

روی نوک پا هم که بلند شوم،

باز هم از تو دورم؛

مثل ستاره ای

در آسمان شب.

« مهشاد ترابی » 

بازی

 

دنیا،

بازی شطرنج است.

مهره ها سیاه و سفید.

بعضیها قلعه برای بعضیها.

بعضیها اسب

که تند می روند.

بعضیها سرباز

که اول می روند.

یک نفر شاه

که آخر می ماند.

« فرزاد زارع زاده » 

حتی قلم هم خسته است!

 

باران نمی بارد بر این دشت تباهی.

ای قلب من! تنها تو غرق اشک و آهی.

یک گل در این گلدان بی حاصل نمانده.

این حوض مانده در عزای داغ ماهی.

روز و شب این خانه تنها درد و رنج است.

یک کوله بار از غم به پشت هر نگاهی.

یک دسته زاغ سر به پا غرق سیاهی،

ماندند در سوگ کبوترهای چاهی.

این جا پریدن هم کمی شادی ندارد.

این آسمان تنهاست؛ بی نوری و ماهی.

چشمان من تا بی نهایتها چشیدند

طعم غریب بی کسی، بی تکیه گاهی.

عطری نمی پیچد در این عصر غم انگیز.

تنها شب است و یک بغل از روسیاهی.

حتی قلم هم خسته است از غم نوشتن.

جان می سپارد ناگهان بر برگ کاهی.

« سپیده شافعی »