زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

تو بوده ای و هستی!

 

ای آن که در نهایت پیدائی!

پنهان چو رمز و راز معمائی.

اندر خیال « مانی » و « زردشت »ی.

گمگشته « فلاطون » و « بودا »ئی.

 

در انتظار بارقه ای دیگر،

« موسی (ع) » هنوز معتکف طور است

و ز آتشی که داشت به دل « عیسی (ع) »،

هفت آسمان فرو شده در نور است.

 

در جستجویت عقل و دل و دیده،

حیران شد و نبست از آن طرفی.

دنیا پر از کلام تو و آخر،

معلوم کس نگشت از آن حرفی.

 

شأن تو نیست صورت و رؤیت را.

تو برتر از تصور و رؤیائی.

خود فکرتی؛ به فکر نمی گنجی.

خود دیده ای؛ به دیده نمی آئی.

 

بر درگهت جز این نتوان گفت

کین جستجو هم از تو شده موجود

وندر مقال بودن و نابودن،

تو بوده ای و هستی و خواهی بود.

« علی اندیشه » 

نشده!

 

مرداب که رهسپار دریا نشده.

بر پونه نگاه مار زیبا نشده.

« گر صبر کنی، ... . » فریب چندین ساله ست.

صد سال گذشته؛ غوره حلوا نشده.

« شبنم فرضی زاده » 

می ترسم!

 

از « با منی و نه با منی می ترسم. »

لبخند چرا نمی زنی؟ می ترسم.

همراهی سنگ و آینه ممکن نیست.

از اینکه مرا تو بشکنی می ترسم.

« شبنم فرضی زاده » 

چشمان شما

 

پیچیده به دور تاک چشمان شما.

دیوانه سینه چاک چشمان شما.

زیباتر از آینه و آبی حتی.

آئینه شده هلاک چشمان شما.

« شبنم فرضی زاده » 

امشب

 

در پرده چنگ چشمهایت امشب.

مهتاب به رنگ چشمهایت امشب.

ماهی و هزار سال نوری دوری.

من نیز پلنگ چشمهایت امشب.

« شبنم فرضی زاده »