زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

شرط حصول ملکات نفسانیه تکرار اعمال مقتضیه آنهاست!

 

انسان سعادتمند کسی است که خود را آراسته به صفات و افعال نیک کرده باشد و آنها را چنان در خود ثابت و پایدار کرده باشد که تغییر احوالات خللی در آنها وارد نسازد، از تبدل زمانها متغیر نشود، از شعله های مصائب و بلایا برقی به خرمن صبرش نرسد، خار و خس شبهات به دامن اعتقاداتش دسترسی نداشته باشد و بد کردن مردمان با او او را از احسان و نیکوکاری بازندارد و در یک جمله، در پایداری و ثبوت اخلاق، قوت نفس، بزرگی ذات و حسن صفات به مرتبه ای برسد که « ایوب (ع) » رسید و حصول ملکات نفسانیه که همان صفات نیکو هستند حاصل نمی گردد؛ مگر با تکرار اعمال و افعال مقتضیه آنها. هر نفسی در ابتداء آفرینش و در اوان طفولیت، از جمیع صفات و ملکات خالی است و مانند صفحه ای سفید خالی از نقش و صورت است. هر عملی که یک بار از کسی سر بزند اثری از آن در دل فرد ایجاد می گردد که در مرتبه دوم انجام آن، اثرش بیشتر می شود تا اینکه بعد از تکرار عمل، اثرش مستحکم و ثابت شده و ملکه راسخه می شود؛ همانند زغال که وقتی مجاور آتش قرار گیرد، حرارت در آن تأثیر می کند و گرمی در آن ظاهر می شود؛ ولی ضعیف است و به مجرد دور کردن آن از آتش، سرد می شود؛ ولی هر گاه این مجاورت طول کشید، تأثیر حرارت در آن بیشتر می شود و رنگ آتش در آن هم می رسد و بعد از آن، روشن می شود و آتشی می گردد که هر چه به آن نزدیک شود می سوزد و هر چه مقابل آن قرار گیرد روشن می شود. اگر کسی مراقبت در احوال خود کند و نظری در اعمال و افعال خود نماید و صفحه دل خود را گشوده و به دیده بصیرت در آن تأمل کند، برمی خورد به ملکات و صفاتی که در آن جا رسوخ کرده اند؛ ولی اکثر مردم به جهت گرفتاری علائق و کثرت موانع، از نقوش نفوس خود غافلند.

منبع: کتاب « معراج السعاده » 

دلیل محرومیت قلوب انسانها از تابش انوار الهی

 

همچنانکه جسم را بیماری و صحتی و رنج و لذتی است، روح هم آلام و لذتهائی دارد. آلام و بیماریهای بدن عبارتند از امراض و بیماریها که عارض بدن گشته و جسم را لاغر و نحیف می کنند و آن را از درک لذات جسمانیه بازمی دارند که در صورت سهل انگاری در معالجه آنها، بدن به هلاکت می افتد. علم طب موضوعی است که به این امراض و معالجات آنها می پردازد؛ اما آلام و بیماریهای روح عبارتند از اخلاق ذمیمه و صفات رذیله که موجب هلاکت و بدبختی روح می گردند و انسان را از درک لذات روحانیه و رسیدن به سعادت ابدیه بازمی دارند و او را محروم می کنند از مرافقت با محرمان خلوتخانه انس و مجاورت عالم قدس. علم اخلاق به تفصیل به این گونه امراض و معالجات آنها می پردازد. راه صحت و راحت روح اتصاف به اوصاف قدسیه و ملکات ملکیه است که موجب قرب حضرت باریتعالی و نجات و رستگاری بشر می گردد. هر یک از این اخلاق ذمیمه و صفات رذیله که بیماری روح از آنهاست پرده ای است ظلمانی که مانع اشراقات و تابش انوار الهیه و عایق فیوضات نسیمهای روحانی بر دل است که سهل انگاری در معالجه آنها آدمی را به شقاوت و هلاکت ابدی دچار می کند. در صورتی که انسان ساحت نفس را از اخلاق ناپسند پاک و آن را آراسته به صفات نیک کند، مستعد قبول فیضهای نامتناهی خداوند می شود و در این حالت، برای او رفع حجاب گشته و سزاوار قرب الهی می گردد و تبدیل به موجودی می شود که سزاوار خلافت الهی و ریاست معنوی است و به بهجتها و لذتهائی می رسد که هیچ دیده ای مانند آن را ندیده و به خاطر هیچ آفریده ای نگذشته است. از این روست که پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: « اگر نه این بود که لشکر شیاطین اطراف دلهای بنی آدم را فراگرفته اند، هر آینه مشاهده می کردند حقائق موجودات عوالم علویه و سفلیه را و مطلع می شدند بر آثار قدرت کامله خداوند در آنها. » هر کسی که در مقام سلوک راه سعادت باشد و از احوالات خود مراقبت نماید به قدر استعداد و قابلیتی که دارد، به الطاف ربانیه و فیوضات رحمانیه برمی خورد؛ ولی فهم آن چه که فوق رتبه خود آن را می فهمد نمی تواند کند. به طور مثال، با اینکه فردی به بعثت پیامبران اقرار می کند؛ اما حقیقت آنها را نمی تواند درک کند؛ چنانکه جنین به عالم طفل احاطه ندارد، طفل عالم فرد بالغ را درک نمی کند و فرد بالغ عامی عالم علماء را نمی فهمد و علماء عالم انبیاء و اولیاء را نمی شناسند. به حکم عنایت خداوند، درهای رحمت نامتناهی خدا بر روی همه موجودات گشوده شده و در حق هیچ کس بخل و دریغی صورت نگرفته است؛ ولی رسیدن به آنها موقوف است به اینکه آئینه دل صیقل داده شود و از کدورات عالم طبیعت پاک شود و زنگ اخلاق ذمیمه از آن زدوده شود. پس، محرومیت از انوار الهیه و دوری از اسرار ربوبیه از بخل پروردگار نیست؛ بلکه از پرده های ظلمانیه صفات ذمیمه و عایقهای جسمانیه است که بدن را احاطه نموده اند:

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست --- ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.

البته حقائق این علوم و معارف و اسرار که به واسطه تطهیر نفس و تصفیه آن مورد فهم آدمی قرار می گیرند مانند علومی نیست که از خواندن کتب رسمیه و ادله عقلیه گرفتاران عالم طبیعت و محبوسان زندان وهم و شهوت به دست می آید؛ بلکه آنها انوار الهی و الهامات خداوند هستند  که چندان ظهور و جلاء و نورانیت و صفائی دارند که قابل شک و شبهه نیستند. « حضرت علی (ع) » در وصف این علماء می فرمایند: « علم به ایشان هجوم آورده است. ایشان به بصیرت و بینائی و به حقیقت روح و یقین رسیده اند و نرم و آسان شده است برای آنها آن چه که سخت و مشکل است برای دیگران که اهل عیش و تنعم در دنیا هستند. یار و انیس شده اند با آن چه که وحشت می کنند از آن جاهلان و زندگانی می کنند در دنیا با بدنهائی که روح آنها تعلق دارد به عالم اعلی. » علوم و معارف عبادت باطنی هستند؛ همچنانکه نماز عبادت ظاهری است. همان گونه که تا ظاهر از جمیع نجاسات ظاهر پاک نباشد، نماز صحیح نیست، تا زمانی که باطن از جمیع نجاسات باطنیه که همان صفات خبیثه هستند پاک نگردد، نور این گونه علوم بر دل نمی تابد. چگونه دل ناپاک می تواند منزل علوم حقه شود، وقتی پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: « ملائکه داخل نمی شوند بر خانه ای که در آن سگ باشد. »؟ منظور از سگ، همان صفات رذیله ای است که سگان درنده هستند. مثال کسانی که مواظبت می کنند بر عبادات ظاهری خود؛ ولی صفای دل و پاکی آن و ظلمت و ناپاکیش را فراموش کرده اند و توجهی به آن نمی کنند مانند قبور مردگان است که ظاهر آن را زینت می کنند؛ اما در باطنش مردار گندیده ای پنهان است. پیامبر اکرم (ص) در جائی فرموده اند: « به واسطه نماز، مؤمن عروج می کند به معارج قرب پروردگار. » پس اگر آن چه به جا می آوریم نماز باشد، چرا به جز تنزل و هبوط چیزی در خود نمی بینیم؟

گر نه موش دزد در انبان ماست --- گندم اعمال چل ساله کجاست؟

اول ای جان دفع شر موش کن! --- بعد از آن در جمع گندم جوش کن.

چطور ما سخن طبیب فاسق و حتی کافری را اطاعت می کنیم و داروهای ناگوار می نوشیم و اعمال ناهنجار مرتکب می شویم؛ حال آنکه سر از فرمان طبیب الهی در معالجه نفس می پیچیم؟

ترا یزدان همی گوید که در دنیا مخور باده --- ترا ترسا همی گوید که در صفرا مخور حلوا.

ز بهر دین، نه بگذاری حرام از گفته یزدان --- ز بهر تن، تو بگذاری حلال از گفته ترسا.

وقتی پرده غفلت بیفتد و بیماری نفس دیده شود و فرد دیگر دسترسی ای به هیچ داروئی نداشته باشد، فریاد « افسوس بر من از کوتاهیهائی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان آیات او بودم! » ( سوره زمر - آیه 56 ) از نهادش برمی آید.

منبع: کتاب « معراج السعاده » 

نتایج پرورش نفس

 

انسان پس از مرگ، به واسطه جزء روحانی خود به عالم اعلی سفر می کند و در آن جا همیشه مقام می سازد و با ساکنان عالم قدس مصاحبت می کند؛ به شرطی که در مدت اقامت در این دنیا، میل به آن عالم نموده و همه روزه در ترقی باشد تا آن جا که جزء روحانی وی بر جزء جسمانیش غالب شود و کدورات عالم طبیعت را از خود بیفشاند و آثار روحانیت در او پیدا گردد. اگر انسان چنین زندگی کند، به جائی می رسد که با وجود اینکه در این دنیا هست، هر لحظه از سیر به عالم بالا با جنبه روحانی خویش کسب فیوضات می کند و دل او به نور الهی روشن می شود و هر چه علاقه او از جسم و جسمانیات کمتر گردد، روشنائی دل و صفای خاطرش زیاد می شود تا زمان مفارقت از این دنیا فرامی رسد و تمامی پرده های ظلمانی طبیعت از پیش دیده بصیرتش برداشته می شود و حجابهای جسمانی از چهره نفسش دور می گردد. در آن وقت، جمیع اندوهها و دردها از دل او بیرون می رود و از همه حسرتها و محنتها فارغ می شود و می رسد به سرور ابدی و راحت سرمدی. هر لحظه، از اشعه جمال ازل نوری تازه به او می رسد و هر دم، از سفره های احسان همیشگی خداوند فیضی بی اندازه نصیبش می گردد. چنین فردی که ریشه جمیع علائق دنیوی از دلش کنده شده است پیش از ارتحالش به عالم بقاء، حالاتی برایش حاصل می گردد که دیگر، مال و عیال را بر خود سنگینی و وبال می بیند؛ مگر به قدر ضرورت. وی از تن و بدن خود چنان دلگیر می شود که طالب سفر آخرت می گردد و به زبان حال می گوید:

حجاب چهره جان می شود غبار تنم --- خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم!

در این هنگام، بدن او مقیم خطه خاک است و دلش مصاحب سکان عالم افلاک. به جز مراد خدا نجوید و سخنی که نه برای اوست نگوید و راهی که نه به سوی اوست نپوید تا برسد به مجاورت خدا و محرم گردد در محفل قربش. در این حالت، می بیند آن چه را که هیچ چشمی ندیده و می شنود آن چه را که هیچ گوشی نشنیده و می فهمد آن چه را که به هیچ خاطری خطور نکرده است؛ چنانکه خداوند می فرماید: « هیچ کس نمی داند آن چه ذخیره شده است از برای ایشان از چیزهائی که دیده ها را روشن می کند. » ( سوره سجده - آیه 17 )

منبع: کتاب « معراج السعاده » 

دلیل برتری انسانها بر سایر حیوانات

 

بدن امری است عاریتی که حکم مرکب را  برای نفس دارد. نفس بر آن مرکب سوار شده و از عالم اصلی و موطن حقیقی به این دنیا می آید تا به نفع خود تجارتی کند و سودی اندوزد و خود را به انواع کمالات بیاراید و اکتساب صفات حمیده و اخلاق پسندیده نماید تا سزاوار خلوتخانه انس گردد و باز به وطن خود مراجعت کند. انسان در این بدن با سایر حیوانات شریک است؛ چرا که هر حیوانی نیز بدنی دارد محسوس که مرکب است از دست، پا، چشم، گوش، سر، سینه، چشم و سایر اعضاء. پس به این سبب، فضیلتی بر هیچ حیوانی ندارد. آن چه که باعث فضیلت آدمی بر سایر حیوانات می شود همان نفس ناطقه اش است که هیچ حیوان دیگری آن جزء را دارا نیست. بدن امری فانی است که بعد از مردن، از هم پاشیده می شود تا زمانی که باز به امر خداوند متعال اجزاء آن مجتمع گردد و به جهت ثواب و حساب و عقاب زنده شود؛ اما نفس امری است باقی که مطلقا و حتی بعد از مفارقت آن از بدن هم، خرابی و فنائی برای آن نیست. از این جهت است که خداوند متعال می فرماید: « گمان نکنی که کسانی که در راه خدا کشته شده و جان خود را فدا کرده اند مرده اند؛ بلکه ایشان زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. » ( سوره آل عمران - آیه 169 ) و در جای دیگر نیز می فرماید: « ای نفس! رجوع و بازگشت کن به نزد پروردگار خود؛ همچنانکه در اول از نزد او آمدی. » ( سوره فجر - آیه 28 )

منبع: کتاب « معراج السعاده » 

راههای شناخت نفس

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: « هرکس نفس خود را شناخت پس، پروردگار خود را می شناسد. » معلوم است که شناختن این بدن جسمانی که امری سهل و آسان است چندان مدخلیتی در معرفت پروردگار ندارد و برای شناخت خداوند، انسان باید نفس خود را بشناسد. هر آن چیزی که به مساحت و کمیت درآید آن را عالم خلق می گویند و روح انسانی از آنجائی که مجرد است، مقدار و کمیت ندارد؛ اما راههائی برای شناخت نفس وجود دارد: روش اول: اگر چه شناختن نفس که جزء مجرد انسان است دشوار می باشد؛ اما هر گاه کسی کمی تأمل نماید، حقیقت نفس برایش ظاهر و روشن می گردد. هر کس که ساحت دل خود را از غبار عالم طبیعت پاک کند و علائق و شهوات حیوانیت را اندکی از خود دور نماید و آئینه دل را از زنگ کدورت این عالم جلا دهد و گاه گاهی در دل را بر روی اغیار نابکار ببندد و با محبوب حقیقی خلوت نماید و با حضور قلب متوجه عالم انوار شود و با نیت خالص مشغول مناجات حضرت پروردگار گردد و گاهی تفکر در عجائب عالم ملک که عالم مادیات می باشد و عالم ملکوت که عالم مجردات، ارواح و معقولات است و به آن عالم باطن، بقاء و اسرار هم می گویند نماید و زمانی را تأمل در غرایب جمال و جبروت خداوند قادر ذوالجلال کند، برای او حالتی نورانی و بهجتی ایجاد می گردد که به سبب آن، یقین می کند که ذات او از این عالم جسمانی نیست؛ بلکه از عالمی دیگر است. روش دوم: راهی دیگر که به وسیله آن، انسان می تواند بفهمد که غیر از این بدن جزء دیگری دارد که از جنس بدن نیست خواب است. در خواب راه حواس بسته می شود و بدن از حرکت بازمی ماند و چشم از دیدن و گوش از شنیدن بسته می شود و بدن در گوشه ای ساکن و بی حس می گردد؛ در حالیکه آدمی مشغول سیر کردن در آفاق و اطراف عالم و گفت و شنود با اصناف خلائق است. اگر نفس را صفائی باشد، می تواند در عالم ملکوت راه یابد و از آن جا امور آینده را ببیند و بشناسد و از غیب آگاه شود؛ به نوعی که هرگز در بیداری و زمانی که این بدن در نهایت هوشیاری قرار دارد، نمی تواند به آن برسد. روش سوم: آدمی قوت معرفت همه علمها و صنعتها را داراست و به وسیله آنها، به حقائق اشیاء پی می برد و اموری را که مربوط به این عالم نیست درک می کند؛ اما نمی داند که این امور از کجا داخل قلب او شده اند و از کجا آنها را فهمیده و دانسته. گاه است که در یک لحظه، فکر او از مشرق به مغرب و از زمین تا آسمان می رود؛ در حالیکه تن او در عالم خاک محبوس است. به فرموده « حضرت علی (ع) »: « انسان صاحب نفسی خلق شد که به سبب آن، ادراک معقولات می کند. »

منبع: کتاب « معراج السعاده »