زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

سفید

 

پلکهایم سنگین.

در فکر نامت،

خواب می روم.

سفید سفید.

وجودت قلبم است.

حضورت در جانمازم.

سلام می دهم.

باد! بیا.

بیا تقویم را ورق بزن.

ساعت! بگذر زودتر.

نزدیک کنید جمعه مرا.

ستاره دوازدهم! بیا.

سفید نگذار چشم منتظر مرا.

« یگانه حیدری » 

مهم بودن با هم است!

 

من و او.

دوباره ما دو تا،

با قطار می رویم.

سوی که؟

کجا؟

چرا؟

هیچ وقت،

این برای ما مهم نبوده است.

نه.

مهم،

بودن من و او،

با هم است.

« حامد محقق » 

بخند!

 

مرده خنده های توام.

بخند

تا برایت بمیرم.

« مهتاب قبادی » 

ترکیب انسان از جسم و نفس

 

اگر می خواهی خود را بشناسی، بدان که هر کسی را از دو چیز آفریده اند: یکی این بدن ظاهری که به آن تن می گویند و مرکب است از گوشت، پوست، استخوان، رگ و پی و غیره که از جنس مخلوقات همین عالم محسوس که عالم جسمانیات است می باشد و اصل آن مرکب از عناصر چهارگانه خاک، آب، باد و آتش است و آن را با همین چشم  ظاهری هم می توان دید. دیگری نفس است که آن را روح، جان، عقل و دل نیز می گویند که جوهری است مجرد از عالم ملکوت و گوهری است بس عزیز از جنس فرشتگان و عقول قدسیه که خداوند با قدرت خود و به جهت مصالحی چند، ربطی میان آن و این بدن ظاهری قرار داده و آن را محبوس در زندان تن نموده و مقید به قید علاقه این بدن کرده تا وقت و اجلی معین که نفس از بدن قطع علاقه کرده و رجوع به عالم خود می کند. این نفس را با چشم ظاهر نمی توان دید؛ بلکه با بصیرت باطنیه دیده می شود. هنگامی که به روح، جان، نفس، عقل، انسان و آدم اشاره می شود، مقصود همین جزء می باشد؛ چرا که حقیقت انسان و آدمی همین است. بنابراین بدن ابزاری است در دست نفس که باید به اموری چند که مأمور است قیام کند.

شناختن حقیقت بدن امری سهل و آسان است؛ زیرا از جنس مادیات است و شناختن حقایق مادیات چندان دشوار نیست؛ اما نفس از آن جهت که از جنس مجردات می باشد، رسیدن به کنه و حقیقت آن در این عالم میسر نیست. « رو مجرد شو، مجرد را ببین. » به همین جهت بود که وقتی از حضرت رسول (ص) درباره حقیقت روح سؤال کردند و ایشان پاسخ ندادند، خطاب رسید که: « از تو از حقیقت روح سؤال می کنند. بگو که روح از امور پروردگار است و عالم امر است. » ( سوره اسراء - آیه 85 ) و بیشتر از این اجازه بیان پیدا نکردند. پس، هر گاه نفس آدمی خود را کامل کند، بعد از قطع علاقه از بدن و رسیدن به تجرد، می تواند آن را بشناسد. حتی زمانی که انسانی نفس خود را در این عالم کامل کرده باشد و بخواهد آن را به سر حد کمال برساند و علاقه اش را از بدن کم کند، می تواند در همین دنیا نیز به معرفت نفس دست یابد.

منبع: کتاب « معراج السعاده » 

شناخت نفس مقدمه شناخت خداوند است!

 

بدان که کلید سعادت دو جهانی شناختن نفس خویشتن است؛ زیرا که شناختن آدمی خویش را اعانت بر شناختن آفریدگار خود می نماید. چنانکه حق تعالی می فرماید: « به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟ ». ( سوره فصلت - آیه 53 ) از حضرت رسول (ص) منقول است که: « هر که بشناسد نفس خود را پس به تحقیق که بشناسد پروردگار خود را. » و خود این ظاهر و روشن است که هر که خود را نتواند بشناسد به شناخت دیگری چون تواند رسید؛ زیرا که هیچ چیز به تو نزدیکتر از تو نیست؟ چون خود را نشناسی، دیگری را چون شناسی؟

تو که در علم خود زبون باشی --- عارف کردگار چون باشی؟

خودشناسی خود موجب شوق به تحصیل کمالات، تهذیب اخلاق و باعث سعی در دفع رذائل می گردد؛ زیرا که آدمی بعد از آنکه حقیقت خود را شناخت و دانست که حقیقت او گوهری است از عالم ملکوت که به این عالم جسمانی آمده باشد، به این فکر می افتد که چنین گوهری شریف را عبث و بی فایده به این عالم نفرستاده اند و این گوهر قیمتی را به بازیچه در صندوقچه بدن ننهاده اند و به این سبب، در صدد تحصیل فوائد تعلق نفس به بدن برمی آید و خود را به تدریج به سر منزل شریفی که باید می رساند.

گاه است که گوئی: « من خود را شناخته ام و به حقیقت خود رسیده ام. » زنهار زنهار که این نیست؛ مگر از بی خبری و بی خردی! عزیز من! چنین شناختن را کلید سعادت نشاید و این شناسائی تو را به جائی نرساند؛ که سایر حیوانات نیز با تو در این شناختن شریکند و آنها نیز خود را چنین شناسند؛ زیرا که تو از ظاهر خود نشناسی؛ مگر سر، روی، دست، پای، چشم، گوش، پوست و گوشت و از باطن خود ندانی؛ مگر این قدر که چون گرسنه شوی، غذا طلبی، چون بر کسی خشمناک شوی، در صدد انتقام برآئی و چون شهوت بر تو غلبه کند، مقاربت خواهش نمائی و امثال اینها و همه حیوانات با تو در اینها برابرند. پس هر گاه حقیقت تو همین باشد، از چه راه بر حیوانات درنده و چهارپایان مفاخرت می کنی؟ به چه سبب خود را نیز از آنها بهتر می دانی؟ اگر تو همین باشی، به چه سبب خداوند عالم تو را بر سایر مخلوقات ترجیح داده و فرموده: « و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم برتری بخشیدیم. » ( سوره اسراء - آیه 70 ) و حال اینکه در این صفات و عوارض، بسیاری از حیوانات بر تو ترجیح دارند؟

پس باید که حقیقت خود را طلب کنی؛ اینکه خود چه چیزی؟ چه کسی؟ از کجا آمده ای؟ به کجا خواهی رفت؟ به این منزلگاه روزی چند به چه کار آمده ای؟ تو را برای چه آفریده اند؟ این اعضاء و جوارح را به چه سبب به تو داده اند؟ زمام قدرت و اختیار را به چه جهت در کف تو نهاده اند؟ اینکه بدانی که سعادت تو چیست و از چیست و هلاکت تو چیست؟ باید بدانی که این صفات و ملکاتی که در تو جمع شده اند بعضی از آنها صفات چهارپایان هستند، برخی صفات درندگان، بعضی صفات شیاطین و پاره ای صفات ملائکه و فرشتگان و بشناسی که کدام یک از این صفات، شایسته و سزاوار حقیقت تو است و باعث نجات و سعادت تو تا در استحکام آن بکوشی و کدام یک عاریتند و موجب خذلان و شقاوت تا در ازاله آن سعی نمائی. بنابراین آن چه در آغاز کار و ابتداء طلب، بر طالب سعادت و رستگاری لازم است آن است که سعی در شناختن خود و پی بردن به حقیقت خود نماید؛ که بدون آن به سر منزل مقصود نتوان رسید.

منبع: کتاب « معراج السعاده »