رصد می کنم آسمان را
تا بیابم
در خلاء،
سیاره ای بی اکسیژن،
برای زندگی.
شاید این گونه،
آتش نگیرد
دل سیاره ام،
وقتی اصابت می کنند
سنگهای سخت و بی رحم نگاهت،
یکسره.
« شهرزاد نیرودل »
تا هستیم در این دنیا،
می آرائیم
ویترینهایمان را
در انظار.
وای به روزی که
بیرون آورند
بازرسان،
کالاهای ممنوعه
و فاسدمان را
از پستوهای
انباری!
« شهرزاد نیرودل »
یک گوشه نشست بی زبان، کشف نشد.
آن آتش سوزان و دمان کشف نشد.
مانند کتاب کهنه و کم ورقی،
جا ماند و نوشته های آن کشف نشد.
« هوروش نوابی »
ای دوست! دلت به غصه عادت نکند.
این قدر از این و آن شکایت نکند.
چیزی نکند غم از تو کم؛ قلبت را
هر چند که کوه غم کفایت نکند.
« عادله حلفی »
یک کاغذ و یک قلم برایم کافیست.
این روح پر از الم برایم کافیست.
آهنگ سفر به راه دوری دارم.
دریا و همین بلم برایم کافیست.
« هوروش نوابی »