زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

نامهربانی زمستانی

 

صدایت می کنم؛ اما

حتی نگاهم نمی کنی.

چه سنگدل!

انگار زمستان که می شود،

تو هم یخ می بندد دلت.

« مهشاد ترابی » 

رنگین کمان

 

همه حواسم،

گلوله برفی شده بود

توی دستهای گرم تو.

کوهستان پیر،

آخرین روز زمستان را

در آغوش می کشید

و خدا تصمیم داشت

برای بهار،

چند قلم موی تازه بفرستد.

رنگین کمان که بزند،

آن گاه،

آن دستها شعر خواهند شد.

« نادر جابری » 

طاقت ندارم!

 

طاقت ندارم اینکه تو مال کسی شوی،

ای آسمان من، پر و بال کسی شوی!

آری، تمام خواب و خیالم همین شده؛

ترس از همین که خواب و خیال کسی شوی.

ای میوه رسیده باغ امید من!

روزی مباد میوه کال کسی شوی!

آتش زدم به دفتر « حافظ » غزل غزل،

از ترس اینکه معنی فال کسی شوی.

« میلاد شهبازی » 

معجزه

 

من فکر می کنم که شما باز آمدید

تا وا کنید قفل مرا؛ مثل یک کلید.

با چشمهای روشن و اعجاز دستهات،

با رنگهای نقره ای و آبی و سپید،

از آفتاب، از گل شب بو و از بهشت،

بر بوم روح من ز خدا طرح می زنید.

خورشید می کشی و پر از نور می شوم.

تو لاله می کشی و دلم می شود شهید.

دریا و رقصهای پری ماهیان پاک.

من ساکتم به گوشه نقاشی جدید.

می آفرینی از من ساکت دوباره عشق.

هی موج می زند به دلم عاطفه، امید.

آن وقت داد می زنم از اوج سرخوشی:

« من آمدم به معجزه دست تو پدید. »

« فاطمه ناظری » 

آغاز رفتن

 

فریاد!

ترانه ای گریخت

از حنجره در به در کوهها.

کدامین سوگند بر لب جاری نشده،

راست خواهد پنداشت

آغاز رفتنت را؟

« مسعود شیرمحمد جماعت »