خورشید چشم تو،
چنان بر من می تابد
که اگر هزار زمستان هم
در تنم باشد،
آب می شوم.
« سعید شباهتی »
از هیولای درون قصه ها،
از دیوها،
غول درون شیشه ها،
ترسی ندارم.
از هر چه آدمخوار و خون آشام،
از شیطان و آل و سایه ها،
ترسی ندارم.
من پر از وحشت
از دیو درون خویش؛
هیولائی که در من خانه دارد
و از غولی که در من می خرامد
ترس دارم
و می دانم که بیش از خود قویتر،
دشمنی هرگز ندارم.
« ناصر مهرزاد »
سپید می سرائیم و
کاغذ سیاه می کنیم.
خانه کلاغ آباد
که بخت زمین را سپید می خواهد!
« قنبر یوسفی »