زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

چطور کشیدن یک تابلو می تواند سرنوشت یک انسان را عوض کند؟

 

تابلوی « مرگ « مارا » » اثر « ژاک لوئی داوید »؛ نقاش فرانسوی، است. وی که یک فرانسوی متعصب بود دوست داشت در کشورش زندگی کرده و همان جا هم بمیرد. زندگی او تا 66 سالگی در فرانسه گذشت و به جز برای چند سفر کاری، هرگز از آن خارج نشد؛ اما تقدیر این بود که مرگش در خارج از وطن و در بلژیک اتفاق بیفتد و همان جا هم دفن شود. « داوید » از بچگی عاشق نقاشی بود و به قدری عشق به کشیدن داشت که با وجود میل مادر و عموهایش که بعد از مرگ پدر مسئولیتش را بر عهده داشتند نه مهندس معمار شد و نه هیچ چیزی دیگر و در عوض، آنها را راضی کرد که زیر نظر یکی از اقوام دورشان؛ « فرانسوا بوشه » که آن موقع نقاش معروفی بود تعلیم ببیند. این اتفاق افتاد و وی نقاشی را به صورت رسمی آغاز کرد و آن قدر خودش را نشان داد که در جوانی، به دربار حاکم وقت؛ « لوئی شانزدهم »، کشیده و کم کم نقاش دربار شد. او آن زمان، عاشق « لوئی شانزدهم » بود و گاه و بی گاه از وی و همسرش نقاشی می کشید؛ اما ماجرا بعد از یک سفر کاری به رم و مطالعه تاریخ رم و شکست آنها عوض شد. « داوید » حالا فرانسه را مثل رم و سرنوشت « لوئی شانزدهم » را مثل رمیها می دید. ضمن اینکه آشنائی با « ژان پل مارا » به تقویت این فکرش نیز کمک می کرد. « مارا » آن زمان، روزنامه نگار بود و در روزنامه اش؛ « دوستدار مردم »، دائما مطالب جنجالی برای به وقوع پیوستن انقلاب می نوشت. همین حرفها « داوید » را شیفته « مارا » کرد و باعث شد او نقاشی عشقیش را ترک کرده و به یک نقاش سیاسی تبدیل شود که برای دفاع از انقلاب هر کاری می کرد. « مارا » بسیار تندرو و یکی از سران انقلاب فرانسه بود و به خاطر امضاء حکم اعدام صدها نفر از مخالفان انقلاب مورد نفرت مردم قرار داشت. این تندرویهای وی سرانجام باعث شد یکی از مخالفانش؛ « شارلوت کوردی » که دختری 24 ساله بود مخفیانه به خانه اش برود و او را در وان حمام به قتل برساند. البته این دختر بعدها به همین خاطر اعدام شد. این ماجرا تأثیر زیادی روی « داوید » داشت و باعث شد او که « مارا » را همه خوبی و صداقت می دید این تابلو را نقاشی کند. او در این تابلو قتل « مارا » را در وان حمام خانه اش طوری به تصویر کشیده است که تطهیر شده، مثل « مسیح (ع) » هیچ زخم عمیقی در بدنش دیده نمی شود، بیماری پوستی ای که داشت معلوم نیست و مثل یک فرشته معصوم مرده است. وی « مارا » را انگار که والاترین انسان است کشید و به این ترتیب، به او اداء دین کرد. بعد از مرگ « مارا »، « داوید » جای او را گرفت و مسئول امضاء برگه اعدام خائنان و مخالفان انقلاب شد. به همین خاطر، چند وقت بعد که ورق برگشت، « داوید » و بسیاری از انقلابیهای دیگر دستگیر و روانه زندان شدند. این زندان برای « داوید » حداقل یک خوبی داشت و آن این که باعث شد وی تغییر رویه دهد و به خودش برگردد؛ خود نقاشش بدون هیچ سیاستی.

بعد از آزادی، او همچنان نقاشی می کشید؛ اما این بار پرتره های بی دردسر. آن زمان، « ناپلئون بناپارت » در رأس امور فرانسه بود و انقلاب تمام شده به حساب می آمد. « ناپلئون » آمده بود و می خواست اعلام امپراطوری کند و حالا « داوید » شیفته « ناپلئون » شده بود؛ پادشاه جدید فرانسه که توانسته بود هرج و مرج و آشوب انقلاب فرانسه را به آرامش تبدیل کند. او نقاش دربار « ناپلئون » شد و حتی در تاجگذاری او هم شرکت داشت. نقاشیهای معروف تاجگذاری « ناپلئون » و عبورش از کوه آلپ مربوط به همین دوره هستند؛ ولی بازی روزگار ادامه داشت و « ناپلئون » هم شکست خورد. « لوئی هجدهم » روی کار آمد و تابلوی « مرگ « مارا » » دوباره دردسرساز شد. اکنون وی که « داوید » را مخالف خود می دید - هم به خاطر اینکه به اعدام « لوئی شانزدهم » رأی مثبت داده بود و هم به دلیل اینکه نقاش « ناپلئون » بود و نیز به این دلیل که بهترین تابلویش تابلوئی بود که از یکی از قاتلان « لوئی شانزدهم » کشیده و او را پاک و بی گناه نشان داده بود - وی را به بروکسل تبعید کرد و او تا آخر عمر اجازه پیدا نکرد که به کشورش برگردد. این تابلو که چکیده ای از زندگی « داوید » است؛ چکیده  ننگ آوری که حتی خودش هم جرأت نشان دادن آن را هم نداشت باعث شد او بیش از 30 سال خانه نشین شود و مدتها بعد از مرگ « داوید » بود که مردم معمولی از وجود چنین اثری باخبر شدند. اکنون سالهاست که این نقاشی در « موزه سلطنتی هنرهای زیبای بروکسل » نگهداری می شود و کسی هم به دنبال برگرداندنش نیست.

منبع: دو هفته نامه « دانستنیها » 

« سقراط »! به دنبال یک لقمه نان باش!

 

ما درباره « سقراط » که یکی از سرشناسترین فلاسفه تاریخ است چیز زیادی نمی دانیم؛ چرا که او در کل اهل نوشتن نبود. نه چیزی درباره خودش و زندگیش نوشت و نه راجع به افکار و عقایدش. هر آن چیزی را هم که درباره او می دانیم از نوشته های معروفترین شاگردش؛ « افلاطون »، ناشی می شود. همسر وی که « گزان تیپ » نام داشت مانند خود او اهل اندیشه و بحث بود و حتی بین زن و شوهر مباحثه هائی هم رخ می داد. « گزان تیپ » به قدری « سقراط » را دوست داشت که وقتی او در سن هفتاد و چند سالگی از دنیا رفت، نمی توانست نبود او را قبول کند. وی همیشه به « سقراط » گیر می داد که چرا مرد زندگی نیست و به جای اینکه به دنبال یک لقمه نان باشد، وقتش را با وراجی کردن با این و آن تلف می کند. منظورش از وراجی بحثهای فلسفی « سقراط » با شاگردانش بود. او یک بار گفته بود: « « سقراط » به هیچ دردی نمی خورد. او به جای اینکه برای خانواده اش نان بیاورد، برایشان افتخار و احترام کسب می کند. »

منبع: دو هفته نامه « دانستنیها » 

جستجوی اینترنتی افراد در مورد آینده نشانه موفقیت اقتصادیشان است!

 

موفقیت اقتصادی یک کشور با رفتار آنلاین شهروندان آن کشور مرتبط است. در کشورهای ثروتمند تعداد جستجوهای اینترنتی برای یافتن مطالبی در مورد آینده بیشتر از کشورهای کم درآمدتر است. از این جا می توان نتیجه گرفت که بین سرانه تولید ناخالص ملی و تمایل شهروندان به نگاه به آینده رابطه مستقیم وجود دارد و احتمالا علت آن این است که تمرکز بر آینده یکی از عوامل مؤثر بر موفقیت اقتصادی است.

منبع: دو هفته نامه « دانستنیها » 

نسل کشی ارامنه

 

همیشه روزهای بعد از جنگ به خاطر آشفتگیهایش، بهترین زمان برای اجرای خواسته های غیرانسانی سیاستمداران بوده است. روزهای بعد از جنگ جهانی اول هم همین طور بود. در آن زمان، دولت عثمانی که به عنوان قدرت بلامنازع آسیا شناخته می شد و گستره بزرگی از جهان را در بر داشت دست به اقدامی عجیب و غیرانسانی زد و یک نسل کشی تمام عیار به راه انداخت. ترکها تصمیم گرفته بودند نژاد ارمنی را به کلی از خاک سرزمینشان پاک کنند. به این خاطر، تعداد زیادی از ارامنه را کشته یا به تبعیدگاههای بی آب و علف تبعید کردند. آنها حتی به خود اجازه کشتن ارمنیهای ساکن ایران را هم دادند و برای این کار به سلماس یورش برده و افراد زیادی را به قتل رساندند. منابع بسیاری از قتل عام 1 میلیون و 500 هزار نفر ارمنی حکایت دارند؛ هر چند که دولتمردان ترکیه این اقدام را یک نسل کشی نمی دانند و معتقدند در این سالها ترکهای بسیاری نیز کشته شده اند. هنوز علت این نسل کشی دقیقا مشخص نیست؛ چرا که ترکها اجازه وارسی آرشیو تاریخ جنگ را به کسی نداده اند.

منبع: دو هفته نامه « دانستنیها » 

منظومه شمسی یک شبه پیر شد!

 

پیش از این، عمر منظومه شمسی 4 میلیارد و 500 میلیون سال تخمین زده شده بود. باستانشناسان و اخترشناسان به ترتیب برای تعیین قدمت اشیاء باستانی و زمان تشکیل منظومه شمسی از رادیوایزوتوپها استفاده می کنند. اخترشناسان تاکنون از واپاشی رادیواکتیو ساماریوم 146 برای تخمین قدمت شهابسنگها استفاده می کردند. این فلز درخشان و سخت در بسیاری از مواد معدنی موجود در پوسته زمین یافت می شود و در اندازه گیریهای پیشین نیمه عمر آن 103 میلیون سال تعیین شده بود؛ اما در اندازه گیریهای جدید مشخص شد که نیمه عمر آن فقط 68 میلیون سال است که 30 درصد کمتر از مقدار تخمین زده شده قبلی می باشد. این کشف از دیدگاه دانشمندان بدان معناست که در تولد منظومه شمسی همه چیز خیلی سریعتر از آن چه که انتظار می رفت اتفاق افتاده است. با این حساب عمر منظومه شمسی بیشتر از آن چیزی است که قبلا تعیین شده بود.

منبع: دو هفته نامه « دانستنیها »