زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

تو

 

اگر تو می دانستی عشق،

چگونه تلفظ می شود،

به کلمه ای دیگر،

فکر نمی کردی.

اگر تو می دانستی دستهای من،

چقدر شوق رسیدن دارند،

نزدیکتر می آمدی.

« علیرضا کرمی » 

حقیقت

 

سیگارهای پشت هم یعنی که تنهائی،

یعنی که درگیر هزار آیا و امائی.

عمری گذشت و روزهایت مثل هم طی شد؛

یک عمر بی حاصل؛ ولی دلخوش به فردائی.

دیوانگیهایت ندارد حاصلی شاعر!

دنیا حقیقت دارد و تو غرق رؤیائی.

در تنگ دنیایت اسیری و تمام عمر،

در حسرت یک لحظه مواج دریائی.

عاشق شدن مرگ است؛ مرگ نابهنگامی.

مرگ است؛ اما بی نهایت مرگ زیبائی.

هر جا روی، دنیا برای تو همین رنگ است.

مثل تمام ماسه ها محصور صحرائی.

« مهرداد جهانگیری » 

کاش!

 

کاش به گلزار محبت گذری داشتی

و ز گل خوشبوی وفا بار و بری داشتی!

حال که از این دل دیوانه جدا می شوی،

کاش که یک عاشق دیوانه تری داشتی!

ای که شکفتی چو گل سرخ و فسردی چو یاس!

کاش غم بلبل خونین جگری داشتی!

کاش تو ای مایه تسکین دل عاشقان،

از دل شوریده ما هم خبری داشتی!

کاش تو ای دل که به فریاد و فغان آمدی

همسخن زبده و صاحبنظری داشتی!

کاش تو ای ناصح دلسوز و هوادار جمع،

بر اثر صدق و صفا تاج سری داشتی!

کاش تو ای راکب تنهای بیابان عشق،

در سفر آخرتت همسفری داشتی!

« جاوید صلاحی » 

کلافه

 

هزار سال من و آرزوی دیدن تو.

نشسته ام به کلافی پی خریدن تو.

به هر دو حال پر از اضطراب و آشوبم.

حکایتیست عجب دیدن و ندیدن تو!

دوباره شاعری من در این چمن گل کرد

در آرزوی نگاهت، به شوق چیدن تو.

نوشته ای که می آئی زمان مردن من.

در آستانه مرگم پی رسیدن تو.

بچش مرا؛ که به جوش آمدم، سپس پختم.

بچش؛ که پخته شدم در پی چشیدن تو.

کلافه می شوم از رفتن و نیامدنت.

گرفته حالم از این ناگهان پریدن تو.

« امیر عاملی » 

قرار

 

ما با تو قرارمان بهشت است.

این خط قشنگ سرنوشت است.

آن جا همه چیز نور ناب است.

این جا همه چیز خاک و خشت است.

هر چیز که با تو هست زیباست.

هر چیز که با تو نیست زشت است.

حسن همه ظاهر است؛ اما

حسن تو همیشه در سرشت است.

میخانه ز توست عین مسجد.

مسجد چو تو نیستی، کنشت است.

یادت نرود؛ به یاد من باش.

ما با تو قرارمان بهشت است.

« مرضیه اسکندری »