دنبال می کنند
ردش را
زیر میکروسکوپ.
فراموش کرده اند
که خود،
زیر میکروسکوپ اویند.
به جای بندگی،
خدائی می کنند.
« شهرزاد نیرودل »
پیوند می زنم
گلهای زرد نگاهت را
با شمعدانیهای قلبم
تا فراری شود
بوی نفرت،
از باغچه چشمانت.
« شهرزاد نیرودل »
شبیه برگهای نریخته،
نه سبز مانده ام،
نه خرد شده ام زیر پاهایت.
فصلهاست که رفته ای و
من،
آن قدر در اوج مانده ام
که هیچ کس مرا نمی بیند.
تنها،
گاهی،
پنجره ای سیاه،
از دور برایم دست تکان می دهد.
« سینا علیمحمدی »
هیچ کس،
توان دزدیدن نگاهم را
ندارد
و دزدیدن خوابهایم.
باورتان نمی شود.
جائی ایستاده ام
که پر از حضور پنجره است،
پر از حضور گنجشک
و با درختانی هم پیاله ام
که شب و روز،
شعرهایم را می خوانند.
« منوچهر آتشک »
یا در قفس کلاغها بود درخت
یا همنفس کلاغها بود درخت.
القصه در این زمانه پرغصه،
فریادرس کلاغها بود درخت.
« حسین عبدی »