زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

پنجره ها

 

این روزها،

پنجره آپارتمانهای کبریتی،

بر خستگی متورم خیابان،

باز می شود

و ریه ها،

باز می شوند

در دم و بازدم آلودگی.

 

پنجره دل آدمها،

سنگی شده اند.

حتی ویندوزها هم،

ویروسیند.

 

تو اما همچنان،

خورشید نگاهت،

حساب جاری است

در دل پنجره فولاد.

« عفت داوودآبادی » 

چه کسی از دل نارنگیها خبر دارد؟

 

چه کسی از دل نارنگیها خبر دارد؟

چه کسی می داند

در پشت پوسته سبزشان،

چه دلی،

به چه رنگی پنهان شده است؟

چه کسی می داند ...؟

چه کسی خبر دارد ...؟

« پوریا خوشفکر » 

پرنده

 

پرنده می خواست

مثل یک برگ،

بروید،

سبز و تازه باشد

و یا کنار درخت،

چون رود پر از خروش و امیدواری،

پر از نفسهای سنگ و ماهی،

بگسترد دستهای خود را.

پرنده می خواست ... .

 

بهار طی شد

و رودخانه،

شبیه یک جوی مختصر شد.

درخت لب تشنه،

برگهایش یکی یکی،

زرد و زردتر شد.

 

پرنده دلگیر شد و تنها؛

اگر چه بالش بزرگتر شد.

پرنده پر زد به سوی فردا.

پرنده هم عاشق سفر شد.

 

پرنده می خواست پرنده باشد.

پرنده پر زد.

پرنده تر شد.

« نیره سادات هاشمی » 

صلح

 

جهان را به شاعران بسپارید.

مطمئنتر باشید

سربازان ترانه می خوانند

و عاشق می شوند

و تفنگها،

سر بر قبضه می گذارند

و بیدار نمی شوند.

« محمدرضا عبدالملکیان » 

سپید

 

در من برف سنگینی باریده.

مرا ببخش.

در برف،

گنجشکها پرحرفتر می شوند.

برف،

کلاغها را شاعر می کند،

گربه ها را هم.

در برف باید

تنها نشست،

شعر « سپید » نوشت،

گرم شد.

« انسیه موسویان »